دیالکتیکِ نوشتن و اندیشیدن
نویسنده: دکتر احمد آفتابی ثانی
زمان مطالعه:5 دقیقه

دیالکتیکِ نوشتن و اندیشیدن
دکتر احمد آفتابی ثانی
دیالکتیکِ نوشتن و اندیشیدن
نویسنده: دکتر احمد آفتابی ثانی
تای مطالعه:[تا چند دقیقه میتوان این مقاله را مطالعه کرد؟]5 دقیقه
دکتر سید فخرالدین شادمان، زادهی 1286 شمسی در تهران و درگذشتهی 1346 شمسی در لندن، اندیشمندِ نوگرا و سنتشناسِ ایرانی، دانشآموختهی مدارسِ حوزوی و غیرحوزویِ تهرانِ قدیم، مانندِ مدرسهی مروی، دارالفنون و دارالمعلمینِ مرکزی، و دارندهی مدارکی چون لیسانسِ حقوق از مدرسهی حقوقِ تهران به سالِ 1306، دکترای حقوق از دانشگاهِ پاریس به سال 1314 و دکترای علومِ اقتصادی و سیاسی از دانشگاهِ لندن، که در کنار دارا بودنِ شئونِ برجستهی علمی و فرهنگی، فراوان به پاسداشتِ زبانِ فارسی همت میگماشت و فارسی را بس روان، رَسا، شیوا و استوار مینوشت، مجموعه مقالاتی دارد با عنوانِ «تراژدیِ فرنگ» که در قالبِ کتابی، توسطِ انتشاراتِ طهوری و به سال 1346، در تهران به چاپ رسیده است. یکی از مقالاتِ این مجموعه که اخیراً در کتابِ قابلِ اعتنایی با عنوانِ درخشانِ «ایرانی بودن و ایرانیِ بهتری شدن»، در کنارِ 19 جستارِ دیگر از متفکران و فرهنگپژوهانِ نیمهی نخستِ سدهی چهاردهمِ شمسی، یعنی اساتیدی چون محمود افشار یزدی، پرویز ناتل خانلری، مجتبی مینوی، عبدالحسین زرینکوب، محمدامین ریاحی و محمدعلی اسلامی ندوشن، به کوشش و گزینشِ مهران افشاری و به همتِ انتشاراتِ جهان کتاب چاپ شده است، جستاریست جذاب، خواندنی، دغدغهمحور، و با وجودِ گذشتِ 55 سال از چاپِ نخستِ آن، هنوز قابلِ استفاده و راهگشا؛ که بخشهایی از آن، بیارتباط با موضوعِ این شمارهی نشریهی «وقایع اتفاقیه» نیست.
در ادامه، پس از مرورِ گذرایِ کلیاتِ مقالهی مزبور با عنوانِ «درس اول»، بخشهای مرتبط با موضوعِ «رابطهی اندیشیدن با نوشتن» را عمیقتر بررسی کرده و به ذکرِ چند نکتهی قابلِ استخراج از آن میپردازیم. ضمناً ناگفته نباید گذاشت که از این پس، عبارات و جملاتِ داخلِ «گیومه»، عینِ عبارات و جملاتِ مندرج در جستارِ دکتر شادمان، با آن انشاءِ محکم و روان، و اندیشهی روشن و بهسامان است؛ و عباراتِ داخلِ [قلاب]، افزودههای این حقیرِ سراپا تقصیر.
جملهی نخستِ مقالهی موردِ اشاره، وجهِ تسمیه و دلیلِ نامگذاریِ آن را، به شیواییِ هرچه تمامتر، روشن میسازد: «در مدرسهی زندگی، درسِ اولِ ما ایران شناختن است». آری! شناختِ هر چه دقیقتر و عمیقترِ فرهنگ و تمدنِ ایرانی و زبانِ فارسی، و در کنارِ آن، آشنا شدن با فرهنگ و زبانِ سایرِ کشورها، با تأکید بر «استقلال فکری» و پرهیز از «مرعوب و مأیوس شدن» در برابرِ «تمدنِ فرنگی»، موضوعِ محوریِ جستارِ مزبور است. دکتر شادمان، پس از یادآوریِ شماری از جنبههای افتخارآمیز و عزتآفرینِ فرهنگِ ایرانی، از شاهنامهی فردوسی گرفته تا امثال و حکمِ دهخدا، به وضعِ اسفبارِ جامعهی ایران در سالهای مختوم به زمانِ نگارشِ مقاله (یعنی سالِ 1346 شمسی) پرداخته و ضمنِ مرورِ راهکارهای گوناگونِ اصلاحِ وضعِ موجود، «یگانه طریقِ نجات» را «اصلاحِ فرهنگ» میداند و بس. ایشان در بخشِ پایانیِ مقالهی خود، پس از اشاره به چند آمارِ مربوط به تیراژِ کتاب و مجله در ژاپن، فرانسه و روسیه، و مقایسهی آنها با وضعِ کتب و مجلاتِ ایران در دههی 1340 شمسی، به ارائهی 22 راهکارِ مشخص برای بهبودِ وضعِ فرهنگیِ ایرانِ آن زمان میپردازد.
بگذریم و برویم به سراغِ موضوعِ اصلی، یعنی رابطهی میان نوشتن و اندیشیدن. دکتر شادمان، در جستاری که ذکرش به خیر رفت و انصافاً، نمونهی درخشانیست از همکاری و همدوشیِ فکر و لفظ، و همافزاییِ انشاء و الهام، چنین مینویسد: «در نهادِ بشر، از اندیشه برتر چیزی نیست. قوهی نطق و کتابت و قرائت [یا به قولِ ما امروزیها حرفزدن، نوشتن و خواندن؛ یا به قول فرنگیها، ریدینگ، رایتینگ و اسپیکینگ] همه نتیجههای طبیعی فکر است؛ چراکه نه معقول مینماید و نه تصورپذیر که فکر باشد و نطق نباشد؛ و لفظ بر زبان آید و نانوشته و ناخوانده بماند. نسبتِ فکر با لفظ و رابطههای دقیقِ میانِ فکرِ لغتآفرین و لغتِ اندیشهزا [دو صد درود بر نویسنده به خاطرِ باهمنشانیِ این دو ترکیبِ درخشان: فکرِ لغتآفرین و لغتِ اندیشهزا] خود موضوعیست بسیار گیرنده و لطیف [که] شرحش را به وقت دیگر باید گذاشت. فکرِ هزارکارهی فزونیطلب [به صفتهای بهکار رفته در متن توجه بفرمایید] که کرده و ناکردهی انسان همه از اوست، خودْ آدمی را به اختراعِ الفبا رهنمون شد. این اختراعِ بزرگ و عجیب در پیشرفتِ تمدن به قدری مؤثر افتاده است که به حقیقت باید گفت که تاریخِ فکرِ بشری دو قسمت بیشتر ندارد: یکی قبل از الفبا و دیگری بعد از آن». ایشان در ادامه چنین استدلال میکند: «بر اثرِ اختراعِ الفبا، بشر موفق شد که فکرِ گریزپا را صید کند و به قید درآورد و از این راه، مقایسهی اندیشهها میسر گشت؛ و جانِ کلامِ بزرگان به هم پیوست؛ و میانِ فکرها، آشناییها [و آشتیها] پدید آمد؛ و هر اندیشه، خودْ فکرساز و فکرپروری دیگر شد». در واقع، نویسندهی صاحبذوقِ مقاله، زایاییِ اندیشه را مرهونِ نگارش و نوشتنِ افکار، و به بیانِ دیگر، مقید ساختنِ فکر در چارچوبِ لفظ میداند. ایشان بر این باور است که نوشتن میتواند «فکرِ بیرونپریده از خاطرِ انسان را به دام آورد و کاغذنشین کند»، و باز هم آفرین بر این تعلیل و تعبیر! نوشتن قادر است هُمای گریزپای اندیشههای آدمی را بر دوشِ تمدن و فرهنگِ بشری بنشانَد که البته نشستنیست قرین با سعادت و بهروزی. همچنین از سوی دیگر، «خواندن» که فعالیتیست همراه و همنشینِ با «نوشتن»، میتواند یکایکِ ما را با اندیشهها و افکارِ سایرِ آدمیان و بهویژه، بزرگانِ عالَمِ اندیشه آشنا نماید و از این طریق، هم بر قدرت و قوتِ فرایندِ اندیشیدن و تفکر بیفزاید و هم بر عطر و طعمِ فراوردههای آن، یعنی فکرها و اندیشهها؛ و این است یکی از جنبههای رابطهی دیالکتیکی میانِ اندیشیدن و نوشتن.

دکتر احمد آفتابی ثانی
برای خواندن مقالات بیشتر از این نویسنده ضربه بزنید.
نظری ثبت نشده است.